جدول جو
جدول جو

معنی توج بزه - جستجوی لغت در جدول جو

توج بزه
تاخورده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توبزه
تصویر توبزه
بیخ وبن بیارۀ خربزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توجبه
تصویر توجبه
نوجبه، سیل، سیلاب، توجبه، آب چشمه
فرهنگ فارسی عمید
(بَ زَ / زِ)
بیخ ساق خربزه را گویند. (برهان). بیخ ساق خربزه و تربزه. (ناظم الاطباء). بیخ و بن ساق خربزه را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). بیخ پیازۀ خربوزه. (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(جَ بَ / بِ / جِ بَ /بِ)
سیلاب را گویند. (برهان) (آنندراج). سیل. (صحاح الفرس). این کلمه را صاحب منتهی الارب با تاء مثناه فوقانی بیش از صد موضع می آورد و هیچ جا نوجبه بانون نیاورده است. رشیدی می گوید با تاء غلط است و بانون صحیح است و گوید بمعنی سیل نیز نیست، بمعنی چشمه است، چه صاحب مقاصداللغه در کلمه عدّ عربی گوید:العدّ، نوژبه و عدّ به کسر عین و تشدید دال بمعنی آبی است که از چشمه تراود - انتهی. لیکن صاحب منتهی الارب همه جا توجبه با تاء آورده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : غدر، آب که توجبه سپس گذارد. جوخ، کندن توجبه کنارۀ رود را. خضیعه، آواز توجبه. تجرّف،کاویدن توجبه زمین را. (منتهی الارب). رجوع به معانی غشمره، نخج، اعمیان، دافعه، تجرف السیل، قعیث، اکدر، جلخ، سیل دقاق، قرتاس، سیل قصر، عرندس، مدر، ثجیج، جیخ، جبار و اخافه در منتهی الارب شود:
خود ترا جوید همه خوبی و زیب
همچنان چون توجبه جوید نشیب.
رودکی.
رجوع به نوجبه شود.
، بمعنی فرشته هم آمده است. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بمعنی فرشته، چون شاهدی ندارد جای شک باشد... (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از توجبه
تصویر توجبه
سیل سیلاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توجبه
تصویر توجبه
((جَ بِ))
سیل، سیلاب
فرهنگ فارسی معین
تاب خورده
فرهنگ گویش مازندرانی
غلات و محصولات ذخیره شده در پشت بام خانه، پیش از پیدایش
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که موهای سرش سیخ باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
خورده، چشیده، دهن زده
فرهنگ گویش مازندرانی